میخوام از خودم بگم خلاصه جوونامون
تو سرمون چی میگذره چیه تو دلامون
وقتی میریم تو شهر تو کوچه یا تو خیابون
چه دلبرایی چه خوشگلایی هستن فراوون
خوشگل و خوب و بد و زشت جمعن همه
دو تا الاف و بازیچه مثل من و تو توشون کمه
یکیشون حرف نداره مثل عروسک
یکی دیگه موهاشو کرده شبیه خروسک
همشون دوس دارن تابلو باشن مثل بیلبرد خیابون
یا مثل چراغ چشمک بزنن بریزه هری دلامون
از خداشونه بهشون محل بزاریم
مام که بیکار کاری جز این نداریم
میریم جلو میگیم خانوم وقت دارین
اصلا وقت واسه صحبت دارین
یا که میگه آقا مزاحم نشو
یا که با یه سیلی میده جوابشو
من و تو هم یجورایی خیلی گیریم
دوباره بلند میشیم با شماره میریم