بگو از شب چی میدونی تو که دستات پر از پوله
تو که آهنگ تنهایی توی گوشات نمیخونه
چرا کوری نمیبینی که بارون داره میتازه
یکی آواره و تنها توی دست خیابونه
بگو از شب چی میدونی آهای سردرگم بیبغض
که وقتی سایهها پُر شه دیگه ترانه داغونه
تو به دنیای پرمهری که دستاتو گرفت خوش باش
ولی یه گوشهی دنیا همیشه خونه زندونه
بگو از شب چی میدونی همیشه مستِ از قدرت
که کشتن در غل و زنجیر استبداد، آسونه
همه میمیرن از تبعیض و تو مُردی از اون اول
چقدر تکراریه تاریخ، تو این دنیای وارونه
دیگه صبحی نمی مونه که تو سوار ابرا شی
ببین حقیقت تلخو، چه ویرونه، چه ویرونه
بگو از شب چی میدونی همون شبی که تو راهه
چنون تاریک و بیروحه میشی دیوونه، دیوونه!
بگو از شب چی میدونی آهای سردرگم بیبغض…